کله قند ماکله قند ما، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره
زندگی مامان و بابازندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

کودک خلاق فردا...........

4 تا دندون با هم............

سلام خوشگل من......... بهترین روزای یه مادر و دختر دارن همینجوری هدر می رن.یادمه تو بارداری کلی برات نقشه کشیده بودم که مثلا از یک ماهگی تا یک سالگی باهات رنگها رو کار کنم یا بازی هر ماه رو سر همون ماه انجام بدم.البته با تمام مشغله کاری  و خستگی بعد از کار تاحدی باهات کار کردم یا به مادر جون سپردم که بهت یاد بده ولی تو دلم موند که خودم پیشت باشم.الان که دارم اینا رو برات می نویسم بغض گلومو گرفته .تو دیروز بازم سرفه می کردی و من می ترسم که بازم مریض بشی  و نتونم بهت برسم.مهد کودک که مثل مادر آدم دلسوزی نمی کنه.هر چند مربیات خوبن ولی بازم دلم راضی نمی شه. همه این اتفاق هم برای اینه که دیروز کولر روشن شد.حالا خوبه مستقیم زیر باد ک...
30 ارديبهشت 1393

یک سال و دوماهگی کله قند مامان......

http://dl.sibseda.ir/Single/1392/12/Rahim%20Shahriyari%20-%20Bakh%20Bakh.mp3   باخ باخ .........رحیم شهریاری سلام کله قند مامان........ هر 21امی که می گذره من یاد روز تولد تو می افتم.فرقی نمی کنه که اسفند ماه باشه یا ماه های دیگه.درسته سرکار سرم خیلی شلوغه و نمی رسم وبلاگتو زود به زود آپ کنم ولی بدون که همیشه به یادتم. این ویدیو هم تقدیم به دختر خوشگل مامان........... این روزا خیلی بلا شدی مخملم..........با چشمات یه ادا واطوارهایی در میاری که من و بابات هاج و واج همو نگاه می کنیم.ماشالله جمعه هفته پیش نمونش بود که داخل ماشین نشسته بودی و بیرون نگاه می کردی یه آقایی داشت از جلوی ماشین رد می شد و شما فکر کردی بهت داره نگ...
21 ارديبهشت 1393

آفت دهان و دندون درد..........

سلام خوشگل مامان...... نمی دونم تو چه سنی داری این وبو می خونی ، ولی هر زمان که خوندی امیدوارم بدونی که تک تک لحظه هایی که باهات داشتم برام با ارزشترین لحظه ها بوده.هیچ وقت دوست نداشتم به عقب برگردم ولی تنها لحظه ای که دوست دارم عقب برگرده برای چند ثانیه همون لحظه بدنیا اومدنته.تا یکبار دیگه صورتتو به صورتم بچسبونن و من دوباره یک روزگیت و بوی بهشتتو حس کنم. این روزا خیلی نگرانتم .دیشب دوباره بردمت دکتر خونوادگیمون.تا دیدت گفت دخملی نمی خوای خوب بشی تو؟ تو هم قاطی بودی از بس دندونات درد می کرد .واسه همین یه شکلات داد دستت تا آروم بشی و معاینت کنه.همون داروهای قبلی رو گفت بخوری چون دارویی که برای آفت دهانه برای بچه های بالای 5 ساله که بلدن...
9 ارديبهشت 1393

راه رفتن آیلین..............

سلام دختر خوشگلم............... دیشب منو بابایی کلی باهات کار کردیم و گذاشتیمت لبه مبل و جعبه دستمال کاغذی رو دورتر  ازت روی مبل گذاشتیم و با تعجب دیدیم که بعلهههههههههههههههه  شما از اون حالت شیرازی در اومدی و راه رفتی.البته با تکیه بر مبل تا به دستمال کاغذی برسی.بابایی انقدر ذوق کرده بود که هی راه به راه بوست می کرد.حالا به ما هم انگیزه دادی که بیشتر باهات کار کنیم. انشالله بدون کمک مبل هم راه میری و یه روز می بینم که داری می دوی دنبالم. روزا چه زود می گذرن.
2 ارديبهشت 1393

روز مادر و اولین استارت قدم های آیلین.........................................

  امروز روز مادره. روزیه که یه فرشته از ما نگهداری کرد تا ما به این سن و سال برسیم و خودمون هم طعم مادر شدن رو بچشیم تا بفهمیم مادر یعنی چی..............به قول همه مادرا:تا مادر نشی نمی فهمی مادر چقدر برات زحمت کشیده.شب تا صبح بیداری رو کسی می فهمه که مادر شده باشه و عاشق بچش باشه.نمی دونم چرا الان یه بغضی تو گلومه.شاید برای اینه که مادرم کنارم نیست و شهرستانه.شایدم برای اینه که الان می فهمم مادرم چقدر برام زحمت کشیده. چقدر بچه بودیم اذیتش کردیم.البته من بچه درسخونی بودم ولی تو کار خونه زیاد کمک نمی کردم و خاله معصومه بیشتر کمک می داد.بازم خداروشکر مادرم با وجود خاله معصومه دست تنها نبود...... امروز که بردمت کنار اپن آشپزخونه ...
31 فروردين 1393
1